چه کنیم تا مردم ما را دوست بدارند؟
چه کنیم تا مردم ما را دوست بدارند؟
منبع:راسخون
مقدمه:
کلمات ائمهیِ اطهار علیهمالسلام، نسخه پیچیدهای است که برای تمام نیازهای بشر از ابتداء تا ابدیَّت راهگشا و فصلالخطاب است. در این نوشتار، که به بررسی حدیثی نورانی از کلام حضرت رسول صلی الله علیه و آله پرداخته شده از زبان ایشان آمده است که: اگر میخواهی خدا تو را دوست بدارد بغض دنیا را در دل بگیر و اگر میخواهی مردم تو را دوست بدارند آنچه از زوائد دنیا، نزد توست به پای آنان بریز. یکی از جلوههای زیبایی بخش این کلام نورانی در این است که حضرت، انسان را بین جلب محبت خدای سبحان و کسب محبت مردم، مُخیّر نمودهاند و جالبتر اینکه برای هر گزینه، راهکاری متناسب با همان گزینه را به مخاطب، ارائه نمودهاند.کلید واژه:
محبت، دنیا، سبب، بغض به دنیا، انباذ، معنای ریشهای، نهج الفصاحه، نهج الدرایه، شرح حدیث.اصل مقاله:
قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِه: إذا أرَدْتَ أنْ یُحِبُّکَ اللَّهُ فَابْغِضِ الدُّنْیا وَ إذا أرَدْتَ أنْ یُحِبُّکَ النّاسُ فَما کانَ عِنْدَکَ مِنْ فُضُولِها فَأنْبِذْهُ إلَیْهِمْ (1) ؛ اگر میخواهى خدا تو را دوست بدارد دنیا را دشمن دار و اگر مىخواهى مردم تو را دوست داشته باشند آنچه از زوائد دنیا، دارى پیش آن ها بریز.بحث لغوی پیرامون کلمهیِ دنیا:
إبن فارس در مُعجم مقائیس اللغه، لغات مشتق از سه حرف (دَنَوَ) را در اصل لغت و ریشه، به معنای قرابت و نزدیکی گرفته است (2)امّا حسن بن عبدالله عسکری در کتاب فروق اللغه، معتقد است دنو به معنای قرب و نزدیکی در مسافت است نه مطلق نزدیکی (3)؛ بر همین اساس دنیا را از این باب، دنیا میگویند که نسبت به حیات برزخ و آخرت، به انسان نزدیکتر است (4). دَنِیِّ به معنای پست نیز از این قاعده مستثنی نبوده زیرا چیزهای نزدیک و دمِ دستی، در چشم انسان، ناچیز و کم ارزش جلوه میکنند و از طرف دیگر، چیزهای کم ارزش و پست را دَمِ دست میگذارند. همچنین گاهی منظور از دَنِیّ، انسان پست است و این نیز به خاطر اهداف نزدیک و کوتاه و دمِ دستی چنین افرادیست بر عکس، افرادی که دارای همّتهای بلند و والا باشند را انسانهای شریف مینامند. عرب به خسیس نیز، دَنِیّ میگوید (5)زیرا انسان خسیس، افق دیدش کوتاه است و نمیتواند ثمرات سخاوت را چه در زندگی فردی و چه در افق جامعه، مشاهده کند.نگارنده معتقد است لغت دُنیا، مستقیماً از ریشه دَنَوَ، أخذ نشده بلکه با واسطه بوده بدین صورت که ابتداء، دَنِیّ (6) را از ریشهیِ دَنَوَ أخد کرده و سپس، از همان لغتِ دَنِیّ، لفظ دنیا ساخته شد. و لذا در معنای لغت دنیا، هم قرابت و نزدیکی ملاحظه شده و هم معنای پستی و بیارزشی، سرایت کرده است!!
چرا محبت به خدا با محبت به دنیا در یک دل، جمع نمیشود؟!
با توضیحات بالا به سادگی مُعمّای این حدیث حل میشود و آن اینکه چرا محبت خدا با محبت به دنیا در یک دل جمع نمیشود و آن اینکه دنیا، پست و بیارزش است و از طرف دیگر، خدای سبحان، به حقیقت کلمه، عالی و ارزشمند است؛ و لذا چون هیچگاه گوهری ارزشمند را با چیز کم ارزش و پست در یک جا نگهداری نمیکنند محبت به خدا و محبت به دنیا در یک دل جمع نمیشود.ممکن است کسی اشکال کند که مگر خدا را میتوان در دل جا داد که پاسخ میدهیم خدا را نه امّا محبت به خدا را چرا!! هر انسانی به حَسَبِ ظرفیّت وجودی و قابلیّتی که در وجود خویش، ایجاد کرده است میتواند به همان نسبت محبت خدا را در دل خویش جای دهد. محبت به یک وجود ارزشمند و مقدّس، به همان نسبت دارای ارزش و مُقدّس است و لذا چون خدای سبحان، خالق هستی و وجود محض است مقدسترین موجود عالَم، خود خُداست به تَبَعِ آن، محبت به او نیز، ارزشمندترین و مُقدّسترین چیزها خواهد بود. بر عکسِ آن، دنیاست که چون خودش پست است به همان نسبت، محبت به او نیز پست و حقیر خواهد بود. با این توضیحات جای هیچ تردیدی باقی نمیماند که هرگز، محبت به عُلْیا با محبت به دُنیا در یک دل جمع نخواهد شد. زیرا این سِنخیّت است که موجب قِرابت و نزدیکی میگردد و میان ارزشمند و بیارزش هیچ سنخیتی وجود ندارد. لذا اگر کسی محبت به دنیا را در قلب خویش راه داد یعنی خدای متعال را از خانه دل خود بیرون کرده است و اگر محبت به دنیا را از خانه دل، پاک کرد یعنی صفحهیِ دل را برای مهمانی خدای متعال، آب و جارو کرده است.
به عبارت دیگر، انسان در طول زندگی در امتداد جادهای قرار گرفته است که یک طرف آن را خدا و طرف دیگر جاده را دنیا تشکیل داده است حرکت انسان به طرف خدا، دور افتادن دل از مسیر دنیا را به همراه خواهد داشت و بالعکس حرکت به طرف دنیا، بین دل انسان تا خدای هستی، فاصله انداخته و انسان را از خدا، دور میسازد.
چرا دنیا پست است؟!
شرافت و پستی هر موجودی با معیاری حقیقی یعنی معیار بقاء و فناء سنجیده میشود. لذا از آنجا که خداوند، وجودی ازلی و ابدیست که حتی ذرهای فناء در ذات او راه ندارد اشرف همه موجودات است. از طرف دیگر دنیا با همهیِ عظمتی که برای آن مُتُصوّر است فانیست یعنی علاوه بر اینکه ابتدایی داشته دارای انتهایی است که مرگ دنیا نام دارد.با عنایت به مطالب فوقالذکر به سادگی میتوان نتیجه گرفت نسبت منطقی میان خداوند و دنیا نسبت تباین است به عبارت سادهتر، فانی و باقی در مفهوم، متضاد و مانعة الجمع هستند.
امّا اگر کسی دنیا را نه برای دنیا بلکه دنیا را ابزاری برای آبادانی آخرت خویش قرار دهد این محبت از آنجا که به سرای آخرت یعنی دارالبقاء گره خورده رنگ فنایش را از دست داده و بقاء به خود گرفته است. و لذا محبت به همسر، محبت به اولاد و اقوام، محبت به وطن، همچنین در پی سلامتی و رفاه رفتن، مادامی که ابزاری برای کسب آخرت و دارالبقاء باشد نه تنها اشکالی نداشته بلکه گاهی لازم و متعیِّن است.
چه کنیم تا مردم ما را دوست بدارند؟!
در فراز دوم، راهکاری برای جلب محبت و دوستی و تسخیر دلهای مردم بیان شده است؛ نکتهیِ پنهانی که در اینجا وجود دارد اینکه آیا چه رابطهای میتواند میان جلب محبت مردم و دادن زیادههای دنیا به آنان وجود داشته باشد؟ پاسخ آن روشن است و آن اینکه اغلب مردم، به گونهای تربیت شده و بار آمدهاند که به طور کامل، منقطع از دنیا نشده و لذا اغلب انسانها آغشته به محبت دنیا هستند و چون مردم، دنیا را دوست میدارند ابزار و سببِ کسب دنیا را نیز دوست خواهند داشت با این تفاوت که محبت به دنیا را اصالتاً برگزیده ولی انسانی که بذل و بخشش میکند را از باب وسیله و ابزار و سببی برای کسب دنیا دوست میدارند. و این بدان معناست که فرقی نمیکند چه کسی سبب اتصال او به دنیا باشد آنها دنیا را و سبب کسب دنیا را دوست خواهند داشت پدرشان باشد یا دوستشان یا همسایه و یا هر کس دیگری که باشد چنانچه او سبب در جلب منفعتی از منافع دنیا برای آنها شده باشد به او از باب سببیت، محبّت خواهند ورزید.موارد تجویز کسب محبت مردم:
سؤال دیگری که در اینجا دهن انسان را به خود مشغول میسازد اینکه چه وقت انسان اجازه دارد و میتواند محبت مردم را طلب کند؟ به عبارت دیگر آیا انسان میتواند بیدلیل و مقدمه در پی جلب محبت مردم باشد؟اساساً جلب محبت مردم و اینکه مردم ما را دوست داشته باشند ذاتاً ارزشی ندارد. به تبع آن تلاش در راه کسب محبت مردم نیز ذاتاً مطلوبیتی نخواهد داشت بلکه کسب و جلب محبت مردم از باب مُقَدِمِیَّت، مطلوب است زیرا آنچه به آن ارزش میدهد هدف مقدّسی است که داشتن محبت و لطف مردم، لازمه و مقدمهیِ رسیدن به آن هدف والاست. مثلاً کسی که میخواهد مردم را ارشاد کند و آموزههای دینی را به آنان منتقل سازد اگر مردم، او را دوست داشته باشند در رسیدن به هدفش موفقتر خواهد بود.
پیام این حدیث به مبلغان دین:
از همینجا میتوان استفاده کرد که افرادی که در جایگاه رهبری دینی مردم قرار گرفتهاند اولاً بایستی دقت کنند هیچگاه در پی زخارف دنیا نباشند ثانیاً اگر چنانچه به هر دلیلی از زخارف دنیا به دستشان افتاد مُعطّل نکرده و آن را از خود دور کرده به مردم بازگردانند تا مقدمه و زمینه ارشاد مردم یعنی نرمشدن دل آنان فراهم گردد.معنای لغت نبذ و نکات قابل توجه در این لغت:
راغب در مفردات، راجع به معنای لغت نبذ مینویسد: نبذ در اصل لغت به معنای دور افکندن همراه با بیتوجهی است (7). و لذا نکتهیِ دیگری که در این حدیث شریف، پنهان است اینکه حضرت میفرمایند: اگر میخواهی به خاطر هدف والایی که در سر داری مردم تو را دوست داشته باشند بایستی زیاده دنیا را به سمت آنان، إنباذ کنی و چنانچه بیان شد إنباذ در لغت دارای چندین نکته عالیست که بایستی همه آنها مد نظر قرار بگیرد تا نتیجه مطلوب حاصل گردد:
1. نبذ به معنای دور انداختن است و انسان چیزی را دور میاندازد که ارزش نداشته باشد و لذا موقع انفاق به مردم باید بداند او نیست که به مردم لطف میکند بلکه این مردم هستند که چیز دور ریز او را قبول میکنند. منظور از دور ریز و زیادهِ دنیا هر چیزیست که انسان به آن احتیاج نداشته باشد حتی اگر مثل پول و جواهر، قیمتی باشد.
2. ثمرهیِ دور ریختن، تمیز شدن و فراغت است و لذا کسی که اضافیِ دنیا را از دل، دور میریزد خانهیِ دلش را از آن، تمیز و فراخ نموده است.
3. قید دیگری که در لغتِ نبذ وجود دارد اینکه نبذ به معنای دور ریختن چیزی همراه با بیتوجهی است و این یعنی چه قبل از انفاق و چه بعد از آن باید به گونهای باشد که نسبت به آن بیتوجه باشد و گره دلش را از آن واکنده باشد یعنی بایستی زیاده دنیا در چشم انفاق کننده مثل زبالهای باشد که وقتی آن را دور ریخت هیچگاه به آن فکر نکند بلکه مشتاقانه و راغبانه آن را انفاق نماید و این باعث میشود خلوص عمل وی بالا رفته ریا به آن راه نیابد.
بغض به دنیا یا انفاق دنیا؟
جالبتر از همهیِ اینها اینکه نسخهای که حضرت برای جلب محبت پروردگار پیچیدهاند تنها بغض از دنیاست نه انفاق دارایی و بخشیدن دنیا؛ به عبارت دیگر برای جلب محبت پروردگار اصلاً مهم نیست میبخشی یا نه؛ مهم نیست دارایی یا ندار؛ آنچه مهم است نداشتن تعلق و دلبستگی به دنیا و بغض به آن است امّا برای کسب محبت مردم، حضرت میفرمایند راهش این است که از فضولات و زیادیهای دنیا به پایشان بریزی به عبارت دیگر برای کسب محبت مردم، مهم نیست دلبستهیِ دنیا باشی یا نباشی بلکه آنچه برای کسب محبت آنان، مهم و کارساز است این است که از زیادیهای دنیا در حقشان انفاق کنی و آنان را چون خود، بهرهمند سازی و لذا ممکن است کسی با نیّتی غیر الهی و اتفاقاً از روی دنیاپرستی و برای ساختن دنیایی بزرگتر، راه را در بریز و بپاشهای مقطعی بداند و با این نیّت، آنچه از دنیا در اختیار دارد را با مردم به شراکت گذارد تا محبت مردم را به خود جلب نموده در پس آن بتواند به اغراض دنیایی بالاتری دست یابد.مسلماً کسی که به دنیا تعلق خاطر ندارد انفاق نیز میکند امّا شرط کسب محبت پروردگار، انفاق و بریز و بپاش نیست این نکته آنجا خودنمایی میکند که انسانی ندار و فقیر و کاملاً بیچیز باشد چنین شخصی میتواند محبت خدا را با ترک تعلق به دنیا جلب نماید ولی نمیتواند محبت اهل دنیا را نیز با خود همراه سازد. زیرا جلب محبت پروردگار، پول نمیخواهد تنها نیازمند یک دل پاک و عاری از تعلق است که آن را در نداری نیز میتوان فراهم کرد امّا دل مردم و اهل دنیا با این حرفها به سمت انسان متمایل نمیشود بلکه تا انتفاعی برای آنان حاصل نگردد رغبت نکرده به سمت او متمایل نخواهند شد و لذا چنین شخصی که بهرهای از دنیا ندارد طبْعاً نمیتواند برای اهل دنیا، کششی داشته باشد.
نتیجهگیری:
از این حدیث آموختیم ترک خواهش دنیا و تعلق آن، جلب محبت پروردگار را در پی خواهد داشت اما برای کسب محبت مردم بایستی آنچه از زوائد دنیا که در اختیار توست به پایشان بریزی و این غیر از ترک تعلق به دنیاست.همچنین دانستیم دنیا را دنیا گویند زیرا نسبت به آخرت به ما نزدیکتر و پستتر است و لذا کسانی که در پی جلب محبت پروردگار هستند از آنجا که محبت به خدای سبحان، با محبت به دنیای پست و ناچیز در یک دل قابل جمع نیستند بایستی ابتداء، خانه دل را از آلودگیهای محبت دنیا شست و پالوده کرد تا فضای دل برای حلول محبت پروردگار آماده گردد.
پینوشتها:
1. نهج الفصاحة، حدیث 170
2. الدال و النون و الحرف المعتل أصلٌ واحد یُقاس بعضُه على بعض، و هو المقارَبَة. (معجم مقاویس اللغه، 2/303)
3. (الفرق) بین الدنوّ و القرب: أن الدنو لا یکون الا فی المسافة بین شیئین، تقول داره دانیة و مزاره دان، و القرب عام فی ذلک و فی غیره تقول قلوبنا تتقارب و لا تقول تتدانى و تقول هو قریب بقلبه و لا یقال دان بقلبه الا على بعد. (فروق اللغه، 1/303)
4. سمیت الدُّنْیَا لأنها دنت و تأخرت الآخرة. (کتاب العین، 8/75)
5. رجل (دَنِیُ): خَسیس. (المغرب، 1/297)
6. به معنای پست
7. النَّبْذُ: إلقاء الشیء و طرحه لقلّة الاعتداد به. (مفردات راغب، 1/788)
1. ابن فارس، احمد بن فارس؛ (1404 ه.ق) معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اوّل.
2. پاینده، ابو القاسم؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنیاى دانش، چاپ چهارم.
3. راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ (1412ق) مفردات ألفاظ القرآن، بیروت، انتشارات دار القلم، چاپ اوّل.
4. عسکرى، حسن بن عبدالله؛ (1400ق) الفروق فی اللغة، بیروت، انتشارات دار الافاق الجدیدة، چاپ اوّل.
5. فراهیدى، خلیل بن احمد؛ (1409ق) کتاب العین، قیم، انتشارات نشر هجرت، چاپ دوم.
6. مطرزى، ناصر بن عبدالسید؛ (1979م) المغرب، محقق: جمعی از محققین، حلب، انتشارات مکتبه اسامه بن زید، چاپ اوّل.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}